چند هفته پیش رفته بودم یه کارگاه-مانندی به نام “یه چیزی از سیلیکون ولی” (من اسما خوب یادم نمی مونه) و با سخنرانی یه آدمی به نام دکتر استارت آپ برگذار می شد. یه آدم گوگول مگولی و لپو که عینک گرد داشت و شدیدا برونگرا و تا حدی کاریزماتیک بود. – دکتر استارت آپ اگه داری اینو می خونی من ازت در واقع تا حدی خوشم اومد، ولی درست بلد نیستم تعریف کنم – (به نظر از اون ادمایی میرسید که اسم خودشون رو هر روز چک می کنن تو نت ببینن دیگران در موردشون چی نوشتن!). دم در هم اتفاقا هر کسی وارد می شد یه سلام و احوال پرسی باهاش می کرد و به من که رسید گفت تو خیلی قیافت آشناست، من یکم نگاهش کردم و گفتم ولی من شما رو نمیشناسم (ولی تو دلم گفتم احتمالا هر کسی عینک گرد بزنه از نظرش آشناس).
خلاصه اینکه چیزی که برای من جالب بود در مورد تجربه اش این بود که این ادم کلا میرفت همه این همایش ها و کارگاه های مرتبط با استارت اپا شرکت می کرد، و کلی چیزی می نوشت در موردشون و یه عالمه اطلاعات جذب می کرد و میاومد برای همه تعریف می کرد. به نظر میرسید کلا کارش این بود که در این همایش ها شرکت کنه و البته از یه سری آدمایی که من تا به حال اسمشون رو نشنیده بودم با یه بزرگی خاصی نام می برد که آقا این فلانیه و خیلی خفنه (حالا عکس همایش طرف رو نشون داد و توش رسما 6 نفر لوزر شرکت کرده بودن!). یه سری چیزا می گفت در مورد یه چیزی به نام “مدل بوم ناب” که اقا این فلانه و دیگه روش قبلی قدیمی شده و الان این اومده.
چیزی که من داشتم فکر می کردم این بود که کلا این چرت و پرتا چیه دیگه! در کنار بستر کسب و کارهای نو در کشور یه مه از شبه علم به وجود اومده که افراد رو قانع می کنه، برای زدن یه کسب کار باید حتما یه سری اطلاعات عجیب و غریب رو داشته باشی و حتما کتاب فلان رو خونده باشی و فلانی رو بشناسی. در حالی که کسب و کارها عموما اصول ساده ای دارن به ویژه در ایران. نیازی به ساختن موشک نیست، کافیه چیزی که مردم بهش نیاز دارن رو تولید کنی و در نهایت خودت رو به نحوی در دسترس قرار بدی. اینو اون کسی که رفته یه فلافلی سر چهارراه زده هم رعایت میکنه. ساختارها همیشه ثابت هستن. همه شرکتها دارن با همین ساختارها کار می کنن. من که قبلا یه شرکت راه انداختم می دونم که چیزی به نام “مدل چی چی ناب” هیچ ارزشی نداره، چیزی که مهمه رعایت یه سری قاعده کلی و پایه است و بعد تلاش کردن، نهایتا هم البته کسب و کار شما یه درصدی از احتمال موفقیت داره. ممکنه شما جزو اون 30% موفق باشی یا جزو 70% ناموفق. اینکه شده یا نشده بخشیش دست شما نیست اما بهتره تمرکز کارت رو به جای رفتن و یاد گرفتن این شبه علم ها بذاری روی بخش عملی و واقعی کارت.
اون فلافلی هم اگه به جای درست کردن فلافل خوشمزه بره سراغ اینکه مدل درآمدیش باید چطوری باشه، یا چطور صاحب ملک رو قانع کنه که 10 هزار تومن کمتر اجاره بده، بیشتر از هدف اصلیش دور شده. باید ادم توجه کنه که الزاما دونستن هرچیزی هم نمیتونه به آدم کمک کنه. حفظ کردن تمرکز خیلی مهمه. حافظه و مغر آدم با ارزش تر از اونه که با چیزی مثل مدل “بوم ناب” پر بشه.
در نهایت در طول همین داستان من متوجه شدم که آقای دکتر استارت اپ در زندگی واقعی خودش رسما تا به حال کار خاصی نکرده. در واقع زندگیش بر مبنای همین حاشیه های استارت اپا می گذره. البته باید بگم که سخنران خیلی خوبی بود و ادمی نسبتا باهوش (از روشای چند لایه حرف زدنش معلوم بود)، اما از همون چند ساعتی که من در کارگاهش بودم فهمیدم که از اون ادماییه که علاقه دارن از هرچیزی کمی یاد بگیرن (این افراد معمولا نمی تونن محصولی با ثبات تولید کنن). در واقع به نظر من به جای تلاش در جهت زدن استارت اپ های عجیب اگه در زمینه فروش محصولات کار می کرد احتمالا خیلی موفق می بود.
Add comment