چند نمونه از اطلاعات بی‌ارزش که به طور روزمره با آن مواجه می‌شویم

در عصر اطلاعات حجم اطلاعاتی که ما به صورت روزانه با ان سروکار داریم بسیار زیاد است. کتابهای زیادی منتشر می‌شوند. صفحات و متون دیجیتال زیادی در اینترنت نوشته می‌شوند و سمینارها و سخنرانی‌های زیادی هم در مورد هر موضوع با یا بی‌اهمیتی انجام می‌شود. طبیعتا همه این اطلاعات مفید نیست. من به شخصه چند روش برای شناسایی اطلاعات غیر مفید و بی اهمیت دارم که به آنها در این مطلب اشاره می‌کنم.

1- مطالب متناقض با واقعیت پذیرفته شده

این یکی از اولیه‌ترین قوانین جذب مخاطب است. در این حالت سخنران یا نویسنده به مطلبی اشاره می‌کند که با یک واقعیت شناخته‌شده عمومی متناقض است. از این طریق او می‌خواهد شما را به عنوان مخاطب متقاعد کند که اطلاعاتی دارد که شما به آن دسترسی ندارید و تا به امروز داشتید همه چیز را اشتباه انجام می‌دادید. این روش حتی درمقالات علمی هم برای جلب توجه مخاطب بسیار پرکاربرد است. مثلا هرچند وقت یکبار خبری از یک مقاله علمی می‌شنویم که اشاره می‌کند مثلا نمک آنطور که قبلا فکر میکردیم برای فشار خون بد نیست و اتفاقا خوب هم هست. انجام اینکار شما را به خواندن آن مقاله وادار می‌کند، و معمولا در نهایت اطلاعات علمی خاصی هم از روش به دست اوردن این نتیجه به شما داده نخواهد شد.

تقریبا همه سخنرانان موفقیت و مدیریت هم از این روش استفاده می‌کنند. در ابتدای سخنرانی به یک اصل بسیار بدیهی و شناخته‌شده اشاره می‌کنند و آن را زیر سوال می‌برند. مثلا اشاره می‌کنند “که همه فکر می‌کنن پول از تلاش کردن به دست میاد اما اینطور نیست و …” این بخش از صحبت باعث می‌شود شما ذهن خود را برای دریافت اطلاعاتی جدید که قبل نداشتید آماده کنید و با دقت بیشتری به سخنرانی گوش کنید. مشکل اما انجاست که معمولا این اطلاعات دقیق نیستند و تنها با هدف جذب مخاطب گفته می‌شوند. بیشتر واقعیت‌هایی که به صورت عمومی پذیرفته شده هستند منطقی و درست هستند و بدون آوردن دلایل دقیق نباید حرفی در تناقض با آنها را باور کرد.

2- صروری نشان‌دادن موضوع محتوا

این روش در کارگاه‌های آموزشی و سمینارهای ارزان قیمت کاربرد زیادی دارد. سخنران بخش زیادی از صحبت را به اهمیت و ضرورت چیزی که درس می‌دهد میگذارند. مثلا در سمینار کاهش وزن، بیش از نیمی از سمینار را به ضرورت کاهش وزن اختصاص می‌دهد. در این موارد سخنران بیشتر این هدف را دارد که پس از سمینار یا کارگاه شما را به سمت یک محصول دیگر خود جذب کند و کسب درآمد واقعی در آنجا اتفاق می‌افتد.

3- معرفی خود (پرسونال برندینگ)

این روش هم مشابه بالایی با هدف ایجاد یک منفعت شخصی صورت می‌گیرد. در این حالت سخنران یا نویسنده بخش زیادی از محتوا را با تجربیات و توانمندی‌های خودش پر می‌کند. مثلا نیمی از زمان یک سمینار یا کارگاه را به تعریف کردن تجربیات قبلی خود و اینکه چطور توانسته یک مشتری قبلی را به موفقیت برساند می‌گذارند. ترکیبی از این روش و روش قبلی تقریبا در همه همایش‌های موفقیت مورد استفاده قرار می‌گیرد. در این موارد هدف سخنران جذب طرفدار است تا در آینده از آنها برای کسب سود بیشتر استفاده کند.

4- استفاده از مفهوم “راز”

به این واژه‌ها توجه کنید: راز و رمز، روش‌جادویی، روش شگفت‌انگیز، ترفند، روش مخفی. یک تصور رایج بین افرادی که قصد رسیدن به هدف یا موفقیت در یک زمینه را دارند این است که “دلیل اینکه من به موفقیتی که دیگران رسیده‌اند نرسیدم این است که آنها رمز و رازی را می‌دانند که من نمی‌دانم“. البته این موضوع تاحدی درست است اما نه به صورت رمز و راز بلکه به صورت یک مهارت. افرادی که در زمینه‌ای مشخص موفق هستند معمولا مهارتی خاص را از طریق تجربه یا تمرین (و در طول زمان) به دست آورده‌اند که به انها کمک می‌کند، در واقعیت این مهارت عمومی نیست بلکه تنها برای همان زمینه خاص قابل استفاده است. مثلا یک بازاری خوب، روش خرید و فروش درست اجناس در بازار خود را به خوبی یاد گرفته.

یکی از روش‌های جذب مخاطب ساده، ادعای دسترسی داشتن به “راز موفقیت” است. زمانی که از واژه راز به جای مهارت استفاده می‌کنیم، به مخاطب القا می‌کنیم که کسب آن بسیار ساده و در سطح یک شنیدن یا خواندن است و کاربردی عمومی دارد (یعنی برای همه جا قابل استفاده است). طبیعتا اگر امکان کسب روش موفقیت اینقدر ساده بود همه موفق می‌شدند.

5- معرفی محتوای بدیهی به شکلی جدید

این روش هم در همه شکل‌های محتوا رایج است. در واقعیت بخش زیادی از کاری که ما برای رسیدن به هدف خود باید انجام دهیم را از قبل می‌دانیم. مثلا برای لاغر شدن باید کمتر غذا بخوریم و بیشتر تحرک داشته باشیم، یا برای یادگیری زبان باید بیشتر تمرین کنیم. اشاره مجدد به این اطلاعات به روش‌های دیگر کمکی به ما نمی‌کند بلکه یک تکرار مکررات است. البته یک سخنران یا نویسنده حرفه‌ای، همین محتوا را به نحوی به شما ارائه می‌کند که تا پایان صحبت یا شاید بعد از آن متوجه بدیهی بودنش نشوید.

6- قصه گفتن

داستان یا قصه می‌تواند آموزنده باشد اما الزاما آموزنده نیست بلکه هدف آن سرگرمی است. حجم محتوای آموزشی که شما می‌توانید در یک داستان آموزش دهید هم بسیار محدود است. با این حال به علت جذاب بودنش بین سخنران‌ها و نویسندگان بسیار محبوب است. بخش زیادی از محتوایی که میخوانیم یا می‌شونیم داستان هستند، یعنی تنها یک رویه واقعی یا خیالی از زندگی را روایت می‌کنند و به اطلاعات آموزشی خاصی اشاره نمی‌کنند. این روش هم بین سخنرانان بسیار رایج است، بیشتر موارد داستانی از افرادی گفته می‌شود که زندگی آنها پس از دریافت اطلاعات رازگونه دگرگون شده.

 

 

Ali Shahdoost

من علی شهدوست مدیر محتوای مجموعه بیاموز هستم. در اینجا در رابطه با نظرات و دغدغه‌هایم می‌نویسم. در صورتی که نظری داشته باشید از خواندنش خوشحال می‌شوم.

Add comment